يكي از نكات مهم بياني قرآن كريم كه از ديرباز مورد توجه علماي علوم قرآن و تفسير بوده است و عدّاي آن را جزو وجوه اعجاز قرآن دانستهاند،1 دقّت در انتخاب واژگان و تعابير است؛ به گونهاي كه نميتوان بهجاي واژگان و تعابير انتخاب شده در قرآن از واژگان مترادف استفاده كرد، آن چنان كه به معنا و مفهوم و پيام آيه خللي وارد نشود.2
مسلّم است كه دو تعبير «هبه كردن» و «دادن» در عين اينكه نهايتاً به يك مفهوم است ولي نميتوان اين دو كلمه را به يك معنا دانست و بار معنايي هر دو را يكسان تلّقي كرد. خداوند متعال در آيهي هشتم سورهي آل عمران دعايي را از زبان اولي الالباب بيان ميكند كه قسمتي از آن چنين است: «وهب لنا من لدنك رحمةً» مشابه اين تعبير را در آيهي دهم سورهي كهف از زبان اصحاب كهف ميتوان مشاهده كرد: «ربّنا آتنا من لدنك رحمةً». اگر اين دو جمله را دقيقاً به يك معنا بدانيم، نگرش ژرفي را كه اولي الالباب نسبت به جايگاه خود و خداي خويش دارند، به نيكي نشناختهايم و مضمون جمله را تباه كرده و شكوه و جلال موجود در آن را از ميان بردهايم، و در نتيجه شناخت درستي از شخصيت اولي الالباب و اصحاب كهف و منش و روحيات اين دو و تفاوت بينش آنها نيز كسب نكردهايم.
بنابراين، براي فهم قرآن مجيد لازم است كه اهل تدّبر به اين مسأله دقت بسيار كرده و با تدّبر دقيق در يكايك كلمات و تعبيرات و حتّي حروف بكار رفته در قرآن، بكوشند تا مراد الهي را از بطون تودرتوي كلام الهي دريابند و اشارات و لطايف موجود در اين كلام عرشي را از اين عبارات حكمتآميز كشف كنند.
آنچه در اين نوشتار خواهد آمد بازخواني و تدبر در آيهي سيام سورهي مباركهي فرقان است كه گويا در فهم و بيان معنا و پيام آن تسامح و كوتاهي شده است و بدون تدبر در آن، نكات مهمي ناخوانده و ناگفته مانده است.
آيهي «وقال الرسول يا ربّ انّ قومي اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً» (فرقان، 25/30)، به عنوان آيهي بيانگر بحث مهجوريت قرآن، از جمله آياتي است كه شهرت بسيار دارد و در مجامع و محافل قرآني در ميان قرآن پژوهان و معلّمان و مروّجان قرآن، دغدغههاي بسياري برانگيخته است كه ايشان به هر نحوي از انحا بكوشند تا از مهجوريت قرآن كاسته و هر چه سريعتر خود و ديگران را از دايرهي اين قوم مهجورگر قرآن بيرون كشيده و خويش را از ننگ آن برهانند.
پيامي كه در طول قرون اسلامي از اين آيه برداشت شده است، بيان «نكوهش از مهجور كردن قرآن» است، كه به عنوان شكايت رسول خدا(ص) در روز قيامت به محضر پروردگار عرضه ميگردد. در تفسير جامع البيان ذيل همين آيه آمده است:
مفسّران در معناي «اتخذوا هذا القرآن مهجوراً» اختلاف نظر دارند، عدّهاي عقيده دارند كه معناي آن اينست كه در مورد قرآن سخنان نامربوط و ناروا ميگويند و گمان ميكنند كه سحر يا شعر است… مجاهد ميگويد: معناي«اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً» اينست كه دربارهي قرآن [و در بيان معاني آيات آن]، به هذيان و سخنان نامعقول پرداختند… و ديگر مفسّران را نظر اينست كه معناي آن بيان خبري از مشركان است كه ايشان قرآن را مهجور كردند و از آن روي برگردانده و به آن گوش فرا ندادند.3
در تفسير مجمع البيان نيز چنين آمده است:
منظور از رسول در اين آيه، محمّد(ص) است كه از قوم خود شكايت ميكند كه پروردگارا قوم من اين قرآن را مهجور كردند! معناي «اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً» اينست كه قرآن را مهجور كردند و آن را رها كردند… آن را متروك كرده و به دنبال شنيدن و فهميدن آن نيستند.4
نزديك به همين معنا را ميتوان در ديگر تفاسير5 و ترجمهها مشاهده كرد، كه به عنوان نمونه به چند ترجمه نيز اشاره ميكنيم:
مجتبوي: پروردگارا قوم من اين قرآن را كنار نهاده و فرو گذاشتند.
آيتي: پيامبر گفت: اي پروردگار من! قوم من ترك قرآن گفتند.
خواجوي: پيغمبر گويد: پروردگارا قوم من اين قرآن را متروك كردند.
فولادوند: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند.
نكته قابل توجه اينست كه گرچه مهجور كردن قرآن امري است نكوهيده و مورد سرزنش و توبيخ، ولي آيا پيام اين آيه بيان نكوهش مهجور كردن قرآن است، به تعبير ديگر آيا «اتخذوا هذا القرآن مهجوراً» دقيقاً به معناي «قرآن را مهجور كردند» ميباشد؟
اگر دقت كنيم در مييابيم كه تعبير «اتخذوا هذا القرآن مهجوراً» داراي نكات و ظرايف بياني خاصّي است كه معناي آنرا نميتوان تنها به مهجور كردن قرآن ترجمه كرد، بلكه اين تعبير بسيار ظريفتر و دردمندانهتر، مسأله مهجوريت قرآن را مورد توجّه قرار داده است. براي درك اين مسأله، بايد دقت نمود كه دو كلمه? «اتّخذوا» و «مهجوراً» در اين آيه تركيبي را ساختهاند كه ديگر مساوي و معادل معناي «قرآن را مهجور كردند» نيست و براي اين جمله، عبارت «هَجَروا هذا القرآن» ميتواند مناسبتر باشد. «هَجَروا هذا القرآن» ـكه در آن از فعل ثلاثي مجرد استفاده شده استـ با «اتخذوا هذا القرآن مهجوراً» ـكه در آن با تركيب كلمه? اتخاذ و دو مفعول آن روبرو هستيمـ به يك معنا نيستند.
هَجَر يهجُر با مصدر هَجر يا هجران در مفردات راغب چنين معنا شده است: «مُفارقة الانسان غيره اِمّا بالبدن اَو باللّسانِ اَو بالقَلب»6 يعني: «دوري كردن بدني، زباني يا قلبي از ديگري» بنابراين اگر خداي متعال در آيه? مذكور از اين فعل استفاده كرده بود معناي آن چنين ميشد كه: از قرآن دوري كردند، اعراض كردند، آنرا ترك كردند و خلاصه قرآن را مهجور نمودند، همانگونه كه در آيات زير اين فعل بكار رفته است و معناي «ترك كردن و وانهادن» منظور بوده است: «والُرّجز فاهجُر» (مدّثر، 74/5) و «اهجُرني مَليّاً» (مريم، 19/46)، «اهجُرهم هَجراً جميلاً» (مزمّل، 73/10) و«اهجُروهُنّ في المضاجع» (نساء، 4/34) كلمه «اتّخاد» كه به معناي اخذ (بدست آوردن و تحصيل و گرفتن)7 است هنگامي كه با كلمه «مهجوراً»، تركيب جديد ساخته است، معناي جديد را القا ميكند، كه غير از معناي مهجور كردن قرآن است، چرا كه استفاده از فعل «اتّخذوا» (گرفتند، تحصيل كردند و…) نوعي توجه به مفعول و پرداختن و دست يافتن به آن را القا ميكند. به چند آيه كه در آنها از اين تركيب استفاده شده است، توجّه فرماييد:
«يا ويلتي ليتني لم اتّخذ فلاناً خليلاً» (فرقان، 25/28)
«واِذا رأوك ان يتّخذونك الاّ هُزواً» (فرقان/41)
«أرأيت من اتّخذ الهه هواه» (فرقان/43)
«وذر الّذين اتّخذوا دينهم لَعباً ولهواً» (انعام، 6/70)
«يا ايها الّذين آمنوا لا تتّخذوا الذّين اتّخذوا دينكم هُزواً ولَعباً من الّذين اُوتوا الكتابَ مِن قَبلكم والكُفّار اَولياء» (مائده، 5/57)
«واتّخذ اللّه ابراهيمَ خليلاً» (نساء، 4/125)
در آيهي سيام سورهي فرقان، قرآن كه مفعول فعل «اتّخذوا» ميباشد8 نه تنها متروك و وانهاده نيست، بلكه توسط فاعل تحصيل شده و بدست آمده و در اختيار قرار گرفته است ولي اين بدست آوردن مفعول (قرآن) توسط فاعل (قوم رسول اكرم(ص) به گونهاي است كه مفعول در اين ميان مهجور و وانهاده است. به بيان ديگر، خداوند با استفاده از كلمه? «اتّخذوا» بيانگر اين نكته است كه اتفاقاً قوم رسول اكرم(ص) نه تنها قرآن را وا ننهادهاند و ترك نگفتهاند بلكه آنرا در اختيار گرفته و به آن دست يافتهاند ولي تمام مسأله اين است كه اين بدست آوردن و در اختيار گرفتن قرآن به گونهاي است كه در اثر عدم درك صحيح و شناخت اصولي و استفادهي شايسته و بايسته، قرآن در اين ميان عملاً مهجور و متروك مانده است. همين مساله است كه صداي شكايت رسول اكرم(ص) را بلند ميسازد كه:
من از بيگانگان هرگز ننالم كه با من هر چه كرد آن آشنا كرد
يعني شكايت ايشان از قومي است كه در عين اينكه قرآن را اخذ كرده و گرفتهاند و به اصطلاح «قرآنورزي» ميكنند ولي گويي آن را ترك كردهاند و به جاي آنكه قرآن خليل و همراه و همراز و راهنماي آنها باشد، در ميان آشنايان بيگانهاي بيش نيست.
بنابراين، معناي صحيح «اتّخذوا هذا القرآن مَهجوراً» اينست كه «قرآن را به مهجوريت گرفتند.» مهجور كردن و به مهجوريت گرفتن مانند تعابيري چون مسخره كردن و به مسخره گرفتن، بيكار كردن و به بيگاري گرفتن، بازي كردن وبه بازي گرفتن… تفاوت ظريفي با هم دارند. در اوّلي (بازي كردن، مهجور كردن، مسخره كردن و…) فعل صريح و آشكار صورت ميگيرد و فاعل نيز دانسته، ترس و ابايي ندارد كه فعل را صريح و بيپرده انجام دهد تا ديگران به واقعيت فعل وي پي ببرند، در حالي كه در دومي (به بازي گرفتن، به مهجوريت گرفتن، به مسخره گرفتن…)، فاعل به هر علت (حتي جهل) صريحاً به انجام فعل مبادرت نميورزد، بلكه آنرا در هاله و پردهاي از خفا و پوشش انجام مي دهد، به گونهاي كه در ابتدا نميتوان به واقعيت فعل وي پي برد، بلكه شايد در ابتدا عكس آنهم به نظر برسد.
مهجور كردن قرآن يعني ترك قرآن و اعراض و رويگرداني و دوري از قرآن، در حالي كه به مهجوريت گرفتن قرآن يعني پرداختن به قرآن و قرآنورزي نمودن ولي به گونهاي كه اگرچه در ظاهر از اين قرآنورزيها و رويكردهاي مختلف قرآني بوي توجه و اقبال و استفاده به مشام ميرسد ولي حقيقت مطلب اينست كه در همهي اين رويكردها و قرآن ورزيها،ا قرآن بيگانه و ترك شده و وانهاده شده است.
در مهجور كردن قرآن، شخص به خانه قرآن قدم نميگذارد ولي در به مهجوريت گرفتن قرآن، فرد به ميهماني صاحبخانهاي فاضل و حكيم نايل شده است ولي به جاي توجه به ميزبان و استفاده از محضر وي، گرفتار نقش و نگار در و ديوار خانه و گلها و… شده است. در مهجور كردن قرآن، بيمار از آغاز به طبيب مراجعه نميكند و به سراغ قرآن كريم نميآيد، در حالي كه در به مهجوريت گرفتن قرآن، بيمار به طبيب مراجعه كرده و داروهاي شفابخش وي را گرفته است ولي از آنها استفادهاي نميكند تا به كام مرگ فرو ميرود.9
چنانكه به ترجمههاي مختلف قرآن نيز مراجعه كنيم ميبينيم كه در موارد ديگري كه از تركيب «اتّخاذ» و دو مفعول آن استفاده شده، به معناي صحيح آن ترجمه شده است كه به چند نمونه بسنده ميكنيم:
1. «يا ويلتي ليتني لم اتخذ فلاناً خليلاً» (فرقان، 25/28)
فولادوند: اي واي كاش فلاني را دوست نگرفته بودم!
آيتي: واي بر من كاش فلاني را دوست نميگرفتم!
مجتبوي: اي واي كاش فلان را به دوستي نميگرفتم!
خواجوي: واي كاش فلان را به دوستي نميگرفتم!
2. «واذا راوك ان يتّخذونك الاّ هزواً» (فرقان/41)
فولادوند: و چون تو را ببينند جز به ريشخندت نگيرند.
آيتي: چون ترا ديدند مسخرهات كردند.
مجتبوي: و چون ترا بينند جز به مسخرهات نگيرند.
خواجوي: و چون ترا ببينند جز به مسخرهات نگيرند.
3. «أفرأيت مَن اتّخذ الهه هويه» (جاثيه، 45/23)
فولادوند: آن كس كه هواي خود را به معبود خويش گرفته است ديدي؟
آيتي: آيا آن كس كه هواي نفس خود را به خدايي گرفته بود، ديدي؟
مجتبوي: آيا كسي كه خداي خويش را كام و خواهش خويش گرفت ديدي؟
خواجوي: آيا كسي كه هواي نفسش را معبود خود گرفته نديدي؟
4. «وذر الذّين اتَّخذوا دينهم لعباً و لهواً» (انعام، 6/70)
فولادوند: و كساني را كه دين خود را به بازي و سرگرمي گرفتند… رها كن.
آيتي: و واگذار آن كساني را كه دين خويش بازيچه و لهو گرفتند.
مجتبوي: كساني را كه دين خود را به بازي و سرگرمي گرفتهاند… واگذار.
خواجوي: و كساني را كه دين خود را به مسخره و بازي گرفتهاند… رها كن.
5. «يا ايّها الذّين آمنوا لا تتّخذوا الّذين اتّخذوا دينكم هزواً ولعباً من الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و الكفّار اولياء» (مائده، 5/57)
فولادوند: اي كساني كه ايمان آوردهايد كساني را كه دين شما را به ريشخند و بازي گرفتهاند از كساني كه پيش از شما به آنها كتاب داده شده و كافران دوستان مگيريد.
آيتي: اي كساني كه ايمان آورديد اهل كتاب را كه دين شما را به مسخره و بازي ميگيرند و نيز كافران را به دوستي برمگزينيد.
مجتبوي: اي كساني كه ايمان آورديد كساني را كه دين شما را به مسخره و بازي ميگيرند از آنان كه پيش از شما به آنها كتاب داده شده و نيز كافران را دوست مگيريد.
خواجوي: شما كه مؤمنيد! كساني را كه دين شما را به مسخره و بازي ميگيرند از آناني كه پيش از شما كتابشان دادهاند و همچنين كافران را به دوستي مگيريد.
6. «واتّخذ اللّه ابراهيم خليلاً» (نساء، 4/125)
فولادوند: «و خدا ابراهيم را دوست گرفت.»
آيتي: «و خدا ابراهيم را به دوستي برگزيد.»
مجتبوي: «خدا ابراهيم را دوست گرفت.»
خواجوي: «خدا ابراهيم را به دوستي برگزيد.»
لذا به نظر ميرسد اگر گرفتار شهرت زدگي در فهم معناي آيهي مورد نظر نشويم بايد با توجه به معناي تركيب موجود در آيه، آن را به: «پيامبر ميگويد: پروردگارا قوم من اين قرآن را به مهجوريت گرفتند» ترجمه كنيم. درست است كه مهجور كردن قرآن امري است بسيار نكوهيده و كفران نعمت بزرگ الهي بشمار ميرود، امّا نكتهي مهم اينست كه اين آيه (سيام سورهي فرقان) در مقام بيان آن نيست، بلكه آياتي چون: «فما لهم عن التّذكرة معرضين. كانّهم حمر مستنفره. فرّت من قسورة» (مدّثر، 74/49ـ 51) (چرا از قرآن اعراض ميكنند…)، «فما لهم لا يؤمنون» (انشقاق، 84/20)»، «فبأيّ حديثٍ بعده يؤمنون» (مرسلات، 77/50)»، «إذا تتلي عليه آياتنا قال اساطير الاوّلين» (مطففين، 83/13) و… عهدهدار بيان نكوهش از مهجور كردن قرآن هستند.
براي آنكه بهتر به عمق معناي آيه پي ببريم كافيست اهداف و مقاصد نزول قرآن كريم را بشناسيم و با قرآنورزيهاي جامعه اسلامي مقايسه كنيم تا مفهوم شكايت رسول گرامي اسلام(ص) و مفهوم آيه را بهتر دريابيم؛ و مقايسه كنيم كه تا چه اندازه قرآنورزي هاي جامعه اسلامي با آن اهداف و مقاصد همخواني دارد.
قرآن كريم، پيامي است مبارك10 كه از عرش الهي نازل گرديد11، تا موجب شفاء و رحمت12 براي مومنان و نور بصيرت براي متقيان13 گردد، ذكري14 است كه موجب تذكره و تذكّرِ15 اهل خود ميباشد و در دلها ياد الهي16 و جوانههاي معرفت و محبت خداوندي را ميروياند، نازل شده است، تا بيان17 و بلاغي18 باشد و نوع بشر19 را بر سر درس و تعليم خداوند رحمن20 بنشاند و آنها را با خدا همكلام كند21، كلامي كه موجب تقوي22 و تذكر23 و تعلّم و تدبر24 گردد و در درون آنها چشمههاي حكمت بجوشاند25 و اطمينان و آرامش26 و استواري27 را براي ايشان به ارمغان آورد و….
پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «قرائت قرآن، قلب را زنده ميكند و از فحشا و منكر و بغي نهي ميكند.28» قرآن نازل شده است تا شفايي نافع و دوايي مبارك باشد.29 در تاريكيها نوري براي اهلش باشد و در گرهها مشكلگشاي پيروان خود گردد.30 و بسياري ديگر از اهداف و مقاصد كه در ميان آيات و روايات به فراواني مطرح است و هدف آن ارائه قرآنشناسي صحيح و ارتقاي توقّع و چشمداشت اهل قرآن از قرآن كريم است.
نكته اينجاست كه قرآن ورزيها و رويكردهاي قرآني جامعه اسلامي چيست و تا چه اندازه به اهداف و مقاصد نزول قرآن نزديك است؟ در اينجا بد نيست به سخنان يكي از قرآن پژوهان معاصر اشاره كنيم كه از ديدگاه او معيارها و ملاكها و جلوههاي زندگي با قرآن در جامعهاي اسلامي و يا «قرآن زيستي» را ميتوان از اين موارد مشاهده كرد. وي ميگويد:
من در همين كتاب كوچك ولي پراطلاع «قرآن شناخت»، بسياري از نقش و نفوذ قرآن را در زندگي امروز خودمان آوردهام، بيشتر از بيست نقش است. از استخاره گرفته تا قرائت و روخواني، تجويد تا ترتيل، تواشيح، خوشخواني، حفظ و تدريس….
وي سپس به ذكر بعضي از زمينههاي زندگي با قرآن پرداخته و آنها را چنين برميشمارد:
سوگند خوردن به قرآن، رد شدن از زير قرآن، تفسير قرآن، ترجمه? قرآن، نشريات قرآني، خوشنويسي قرآن، چاپ ميليوني نسخههاي قرآن، و پيدايش و بسط علوم قرآني و علوم اسلامي، تاسيس راديو قرآن، سيماي قرآن، حضور قرآن در معماري، كتيبه نگاري، نقاشي، استفاده از قرآن در محاورات و نهايتاً عمل به قرآن.31
قرآن براي چه نازل شده است و اهداف و مقاصد نزول چيست؟ و آيا چنين اموري منطبق بر اهداف نزول قرآن است و يا دست كم در راستاي رسيدن به اين اهداف و مقاصد است؟
در اين باره امام خميني(ره) با توجه به اين مسأله ميفرمايد:
… آيا اگر ما اين صحيفه الهيه را مثلاً جلدي پاكيزه و قيمتي نموديم و در وقت قرائت يا استخاره بوسيديم و بديده نهاديم، آن را مهجور نكردهايم؟ آيا اگر غالب عمر خود را صرف در تجويد و جهات لغويه و بيانيه و بديعيه? آن كرديم، اين كتاب شريف را از مهجوريت بيرون آوردهايم؟ آيا اگر قراءات مختلفه و امثال آن را فرا گرفتيم، از ننگ مهجوريت قرآن خلاصي پيدا كردهايم؟ آيا اگر وجود اعجاز قرآن و فنون محسّنات آن را تعليم كرديم از شكايت رسول خدا مستخلص شدهايم؟ هيهات! كه هيچ يك از اين امور مورد نظر قرآن و مُنزل عظيم الشّأن آن نيست. قرآن كتاب الهي است و در آن شؤون الهيه است. قرآن حبل متصّل ما بين خالق و مخلوق است و به وسيله تعليمات آن بايد «رابطه? معنويه» و «ارتباط غيبي» بين بندگان خدا و مربّي آن پيدا شود، از قرآن بايد «علوم الهيه» و «معارف لدّنيه» حاصل شود….32
بنابراين به نظر ميرسد استفاده از قرآن، راه و روش و اصول و مباني خاصي دارد كه اي بسا هر گونه تخطّي از آنها يا ابراز سليقه يا تسامح و سهلانگاري در آنها منجر به اتخاذ راه و روشي گردد كه خواه ناخواه راهي به سوي «اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً» را در پيش روي خود دارد. بنابراين بايد در امور ترويجي ـتعليمي قرآن و هر آنچه به عنوان راه و روش استفاده از قرآن مطرح است و جلوهاي از قرآنورزي ميباشد، با ديد نقد و احتياط نگريست و آنها را با معصومانعليهم السلام به عنوان الگو و اسوه، در استفاده از قرآن كه منطبق بر اهداف و مقاصد نزول آن است، مقايسه و تطبيق نمود و بدين وسيله راهها و روشهايي را در استفاده از قرآن بدست آورد و اصول و مباني آن را استخراج كرد تا با استفاده از آنها، جامعهي اسلامي را از بلاي به مهجوريت گرفتن قرآن رهايي بخشد. به عبارت ديگر بر عهدهي محققان و پژوهشگران و اهل قرآن است كه براي درك جايگاه قرآن ورزيها و رويكردهاي قرآني جامعه اسلامي دست به تحقيق و تتبع زده و الگوها و اسوهها را از قرآن كريم و سيره معصومانعليهم السلام استخراج كرده و رويكردهاي موجود را با آن الگوها و اصول و مباني تطبيق دهند و احياناً تصحيح كنند و اگر برخي از رويكردهاي جامعه اسلامي با اهداف نزول قرآن يا اصول و مباني مطرح در نزد معصومان همخواني نداشت، از ميانهي راه به سمت مكتب پيامبر اكرم(ص) و راه صحيح باز گردند، چنانكه علاّمه طباطبايي(ره) در زمان ما، در زمينهي تفسير قرآن چنين كردند؛ وي پس از بررسي شيوهها و روشهاي متفاوت تفسيري از عهد صحابه تا كنون، آنها را منطبق با الگوهاي قرآني و نبوي در امر بيان و تبيين قرآن نيافته و ميگويد:
با تأمّل در همهي روشهاي تفسيري كه نقل شد در مييابي كه همه در يك نقص با هم مشتركند و چه بد نقصي.33
وي سپس با ذكر اينكه طريقهي تفسيري وي همان طريقه و روش تفسيري معصومانعليهم السلام است ميگويد:
يك محقّق متدبّر در روايات نقل شده از معصومانعليهم السلام خواهد فهميد كه اين روش جديد تفسيري كه بيانات اين كتاب بر آن روش استوار است، خود قديميترين روش تفسيري است كه معلّمان حقيقي اين كتاب آنرا برگزيدند.34
به منظور چنين كاوش و پژوهش و بازنگري جدي و ضروري در حوزههاي مربوط به تعليم و ترويج قرآن (و يا به عبارت ديگر استفاده از قرآن) ميتوان از سبك پژوهشي علامه طباطبايي استفاده كرد و به اين منظور قرآن كريم و روايات نقل شده از معصومانعليهم السلام را مورد مطالعه و تحقيق قرار داد و در اثناي اين مطالعه و پژوهش به دنبال كشف راهها، شيوهها، الگوها و اصول و مباني استفاده از قرآن بود تا در گام بعدي كه تطبيق اين يافتهها با امور و فعّاليتهاي رايج قرآني است بتوان راهها و روشهايي را اتخاذ كرد كه بر آنها مُهر «اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً» نخورده باشد.
در آخر كلام، به برخي از مسائل موجود در آيات و احاديث و بعضي الگوها و راهكارهاي رايج در مكتب معصومانعليهم السلام در امر مهم استفادهي از قرآن و تعليم و ترويج كلام الهي اشاره ميكنيم و توضيح و تبيين ماهيت آنها را به مجال ديگري واميگذاريم.
رويكردهاي به قرآن در فرهنگ قرآن كريم و احاديث و سيره معصومانعليهم السلام:
1. تعليم قرآن با روش انحصاري اقراء (آموزش سمعي قرآن). 2. مقارئه قرآن. 3. استقراء قرآن . 4. تلاوت، تلاوت گروهي يا فردي. 5. تلاوت قرآن از مصحف. 6. نگارش قرآن . 7. استماع قرآن . 8. تغنّي به قرآن . 9. استذكار قرآن . 10. استظهار قرآن . 11. عقد انامل در هنگام خواندن قرآن . 12. تعلّم وقوف. 13. مداومت بر تلاوت برخي آيات يا سورهها . 14. ادمان تلاوت برخي آيات يا سورهها . 15. تعاهد قرآن . 16. تبيين قرآن . 17. تقارئ قرآن. 18. مدارسه? قرآن. 19. تكلّم با قرآن .. 20. تدبّر در قرآن. 21. استعاذه در تلاوت قرآن. 22. ختم قرآن . 23. كتابت قرآن. 24. حمل قرآن و….
1. خطابي، ثلاث رسائل في الاعجاز/24 ـ 26.
2. عايشه عبدالرحمن بنت الشاطي، اعجاز بياني قرآن، ترجمه? حسين صابري/226، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، وي ميگويد: «هر لفظ براي دلالت بر مفهوم خاص بكار ميرود كه هيچ لفظي ديگر از الفاظي كه در فرهنگها و كتب تفسير براي آن ذكر كردهاند، نميتواند آنرا ادا كند.»
3. محمدبن جرير طبري، جامع البيان عن تاويل آي القرآن، 19/ 7، بيروت: دار المعرفة.
4. فضلبن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، 7/263، تهران: انتشارات ناصر خسرو.
5. ر ك: الميزان، 15/222؛ الصّافي، 2/192؛ الكاشف، 5/466 و….
6. راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن/514،بيروت: دار المعرفة.
7. ر ك: لسان العرب؛ معجم مقاييس اللغه و….
8. ر ك: احمدبن محمدبن اسماعيل النحاس، اعراب القرآن،3/159، بيروت: عالم الكتب. همچنين محمود صافي، الجدول في اعراب القرآن و صرفه، 9/287، دمشق: دار الرشيد.
9. امام خميني دربارهي به مهجوريت گرفتن قرآن توسط برخي مفسّران ميفرمايد: «مثل يك طايفه از علماي تفسير قرآن كه استفادت از قرآن را منحصر به ضبط و جمع اختلاف قراءات و معاني لغت و تصاريف كلمات و محسّنات لفظيه و معنويه و وجوه اعجاز قرآن و معاني عرفيه و اختلاف افهام ناس در آنها دانند و از دعوات قرآن و جهات روحيه و معارف الهيه آن به كلي غافلند. اينان نيز به مريضي مانند كه رجوع به طبيب نموده و نسخه او را گرفته و معالجه خود را ضبط نسخه و حفظ آن و كيفيت تركيبات آن دانند. اينان را مرض خواهد كشت و علم به نسخه و مراجعه به طبيب براي آنها به كلي بينتيجه است.» رك: قرآن كتاب هدايت در ديدگاه امام خميني/162، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره).
10. انعام/92؛ انبياء/50 و ص/29.
11. طه/4 و 5.
12. اسري/82.
13. اعراف/203 ؛ جاثيه/20.
14. تكوير/27؛ قلم/52؛ انبياء/50؛ زخرف/44 و….
15. طه/3؛ حاقه/48؛ مدثر/54؛ عبس/11؛ مزمل/19 و….
16. هود/120؛ مدثر/31؛ طه/3 و….
17. آل عمران/138.
18. ابراهيم/52.
19. مدثر/31.
20. الرحمن/1 و 2.
21. توبه/6. پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد: «ألا من اشتاق الي اللّه فليستمع كلام اللّه» كنزل العمال، خ 2472.
22. زمر/28 و بقره/178.
23. طه/113؛ بقره/221؛ قصص/743؛ زمر/27 و….
24. ص/29.
25. يس/1 و 2 و جمعه/2.
26. رعد/28.
27. فرقان/32 و نحل/102.
28. كنز العمال، 2/291.
29. علاّمه مجلسي، بحار الانوار، 92/183.
30. مسعودبن عياش، تفسير عياشي،1/5، بيروت: مكتبة الاسلاميه.
31. روزنامه ايران، چهارشنبه 8 ارديبهشت 1378، ص10.
32. روح الله خميني، پرواز در ملكوت/113، تهران: موسسه انتشاراتي فيض كاشاني.
33. سيد محمد حسين طباطبايي،الميزان في تفسير القرآن، 1/6، تهران: دار المكتبة الاسلاميه.
34. همان/12